دفترچه خاطرات گلابتون

ساخت وبلاگ
سلاملیکم خوبید؟یه مدت نبودم مدیریت وبلاگ باز نمیشد! تو این مدت خواهرم نامزد کرد! خیلی عجله ای و شوکه کننده گفت میخواد ازدواج کنه با پسرخاله م و مامان بابامم مخالفتی نکردن چون دیگه خسته شدن از اینکه هر سرشون غر بزنه و اذیت کنه گفتن بره سر زندگی خودش! اواخر تیر ماه اومدن خونه من خواستگاریشون برگزار شد و بعدم محرمیت خوندن تا بعد صفر عقد کنن..تو این فاصله خونه و مغازه هم اجاره کرد که اول شهریور بره خونه خودش حالا معلوم نیست کی بخوان جشن بگیرن؟ کلا اونقدر همه چیزشون عجله ای بود که من باورم نمیشه...امیدوارم خوشبخت بشن و با هم بسازن..این وسط من اونقدر استرس گرفتم و فکر و خیال کردم و نگران شدم که باز برگشتم به حالتهای عصبی و پرخوری و بی خوابی! دو هفته س دارم میرم پیش روانشناس و خیلی حس بهتری دارم امیدوارم بتونم حالمو برگردونم به شکل نرمالش و به زندگی دیگران کاری نداشته باشم.یه سفر رفتم و تو دل طبیعت یک شب چادر زدیم و خوب بود البته یه کمم گرما اذیت کرد تو جنگل ولی برای روحیه م لازم بود.کلاسامو میرم دو هفته س ورزش نرفتم قلبم یه کم اذیت میکنه میخوام برم اکو کنم ببینم چشه ولی احتمالا عصبی باشه!امیدوارم بتونم به خودم و شرایط روحیم مسلط بشم... دفترچه خاطرات گلابتون...
ما را در سایت دفترچه خاطرات گلابتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7golabetoon19817 بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت: 12:17